روایت یک دیوانه

دیوانگی محض است، ولی با من می‌آید آبادان. برای کسی که تازه شش روز است از ناراحتی قلب و ریه و سه شب در «سی‌سی‌یو» بلند شده، این پرواز سقوط آزاد با زیرشلواری است از سفینه‌ی فضایی اقبال. اما می‌خواهد بیاید و من نمی‌توانم منصرفش کنم؛ و می‌آید. یکی لابد از این جهت که یک فرار و سرگرمی از عبوسی و بی‌تحرکی مرکز می‌خواهد که فکرش را مشغول کند، و دیگر اینکه مسأله‌ی سیل بچه‌هایی که به جنوب ایران می‌ریزند و شهید و معلول می‌شوند جذبش کرده…

زمستان 62 – اسماعیل فصیح